یکسری حرف های نگفته

حرف های کسی که فکر می کنه خیلی خوشبخته

یکسری حرف های نگفته

حرف های کسی که فکر می کنه خیلی خوشبخته

مهربونی۲!!!

سلام...


خوبین خوشین سلامتین؟


من نمی دونم چرا هر وقت می خوام آپ کنم این قدر دیر این کار رو میکنم!!؟؟


اومدم یه ذره حرف های دلم رو بزنم و این که یه یادی از وبم بکنم یه وقت نپوسه بیچاره:)


بالاخره تابلویی که دنبالش بودم رو پیدا کردم اینم عکسش(فقط ببخشید نورپردازیش خوب نبود)



خبرای خوب این مدت زیاد بهم رسید و البته یه اتفاق بد هم افتاد و چون من عادت ندارم اتفاق بد رو بنویسم اون خوب هارم نمی نویسم:)


راستی نماز روزه های همتون هم قبول باشه!

خیلی سخت شده روزه گرفتن من که دم افطار در حال غش کردنم! بقی ی  روز هم این قدر بی حالم خوابم!وای چقدر خوبه این مدتی که درس ندارم!


میگم بچه ها خیلی مهربونن هی بگین نه!(البته تا حالا کسی نگفته نه:))


همون دختر خالم که گفته بودم!همش برام میل می زنه I miss u بعد اون همه آدم باهاشن نمی گن یه میل خالی بزنن!...


آخ دلم تنگ شده برای پدر بزرگم...حیف که الان نیست ولی نمیدونم چرا یادش افتادم شاید چون اونم خیلی مهربون بود...

وقتی که بچه بودم یه بار از خودم پرسیدم ای خدا چرا به بعضی آدم ها میگن بد؟خوب وقتی میبینن یه کاری بد نباید انجام بدن دیگه!!در نتیجه همه باید خوب باشن!ولی چرا نیستن؟؟

فکر کنم الان فهمیدم ...خودم رو مثال میزنم خودم خیلی وقت ها کارهایی میکنم که میدونم غلط ولی انجامش میدم...بعد یاد همون سئوال بچگی هام میفتم...آخه بهتر خواستن ...بیشتر خواستن جزء خصلت های ماست چقدر سخت میشه جلوش رو گرفت...اصلا شاید به خاطر همینه که این همه اشتباه مرتکب میشم؟اصلا شاید به خاطر همینه که فکر میکنیم خوشبخت نیستیم یا شک میکنیم؟


میرم یه چند روز مسافرت(چادگان)طرف های اصفهان من خود اصفهان رو خییییییلییی دوست دارم اما این جایی که می خوایم بریم رو نمی دونم چه جوریه...ما هروقت می خوایم بریم مسافرت این قدر یه دفعه ای میشه که وقت نمیشه وسایلمون رو جمع کنیم نمی دونم این دفعه چه جوری شد که این همه از قبل میدونم!!!اگه بریم از 5شنبه جمعه میریم تا 4شنبه 5 شنبه اصلا زمان دقیقش رو نمیدونم ولی سعی میکنم از همون جا هم هی بیام بسرم به وبم...



پی نوشت 1:خوشبختی مانند عطر است نمی توانی بدون بهره بردن چند قطره آن به دیگری بدی

(جیمز ون درزی!من که نمیشناسمش!!:))


پی نوشت 2:بابت همه ی نظرهاتون و این که به یادمنید ممنون


پی نوشت 3:ببخشید اگه من گاهی بد قولی میکنم دیر و زود میاد سر میزنم بهتون:(


پی نوشت 4:آخ چقدر سخت مهربون بودن!


پی نوشت 5:اون چند روزی که مسافرتم لطفا نزارید این وبم احساس تنهایی کنه ها!!


پی نوشت 6:تا بعد..خداحافظ



نظرات 51 + ارسال نظر
فرزاد سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:17 ب.ظ

سلام و درود...

حرف دل... ای روزگار....

به عنوان پیشنهاد...

دفعه دیگه توی

http://depositfiles.com

آپ کنید ! الان 5 دقیقه است منتظرم هنوز

این تایمرش تموم نشده !



جایی که میخواهی بری جای خیلی قشنگیه

مخصوصا اگه توی دهکده رفتی جای منو هم

خالی کن چون خیلی دوست دارم اونجا رو

تازه صد زاینده رود هم در چادگان واقع شده...

اهل ماهیگیری که نیستی اهیانا ؟؟

آخرین باری که رفتم چادگان... 2 سال پیش بود !

کلی خاطرات خوب از اونجا دارم...

همه بچگیم رو اونجا بودم...

پدر بزرگم اونجا موسس بیمه بود اونجا بود

بعد پدرم چون اونجا رو خیلی دوست داشت

منو همیشه میبرد اونجا ماهیگیری...

اون خودش با فرانسوی ها ماهیگیری میکرد

منم با کوه درخت و دریاچه

2 -من نمیدونم آخه آدم مگه به جز یک مسواک

و دو دست لباس چی چی دیگه میخواد

که شما دخترها همیشه ماتم این چمدونتون رو

میگیرد البته ببخشیدا اینجوری میگم...

آخه خیلی وقتها این چمدون بستن خانمها

منو از قطار و هواپیما و کشتی و هر چی وسیله

نقلیه بوده جا گذاشته

پ.ن1 = من یه ون درزی میشناسم که اونم عکاسه

پ.ن2 =

پ.ن3 = ولی شما که همیشه از اولین کسانی

بودین که به من سر زدین ...

پ.ن4 = نه سخت نیست... اصلا !!!

باید عاشق باشی تا بتونی ، همین !!!

پ.ن5 =

پ.ن 6 = تا بعد...

-----------------------------------

اون رمز هم هیچی نیست گذاشتم واسه تست

فقط !!!

تا بعد ....

سلام...

ببخشید من هنوز نتونستم آپلود کنم!

واقعا؟ممنون از راهنماییاتون..

نه من ماهیگیری دوست ندارم..آخه آدم باید کلی بشینه منتظر که آیا ماهیه از آدم خوشش میاد بیاد قلاب آدم رو بگیره یا نه.!!!
آخرش هم آدم مجبور میشه تن ماهی بخوره:)

۲.آخه ماها بسیار بسیار دقت میکنیم آینده نگر هم هستیم
ما تا حالا نشده جا بمونیم اما شده تا حالا وسایلم رو جا بزارم!!:)

چرا همه مین مهربونی این قدر راحت؟؟شاید واقعا راحت!!

.........................

اکی....پس تابعد

فرزاد سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:28 ب.ظ

سلام دوباره

خوبه ! یعنی درسته

اما اگه میخواهی عکس رو توی وبلاگت نشون بدی

باید لینک مستقیم بگیری ...

مثلا سایت tinypic.com

برای لینک مستقیمه...

البته من عکس رو با حجم کمتر و بهتر

برای توی سرور های خودم گذاشتم

اینم لینکش...

فقط باید با ابزار هایی که میدونی چیه

همون آیکون که وقتی روش میری مینویسه

قرار دادن تصویر

دیگه بقیش هم که آسونه

http://kronos.persiangig.com/Ursa/IMG_0037e.JPG

ببینم چه میکنی

سلام سه باره

یعنی میشه دید دیگه؟

آّهان!!خدا خیرتون بده!باشه میرم الان ببینم چی کار می تونم بکنم

آره این عکس منم خیلی جمش زیاده تو فتوشاپ میشه کم کرد نه؟

ولی حالا الان میرم از همون لینک که گفتید استفاده میکنم...

بازم ممنون...

ناشناس چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:42 ق.ظ http://unsaids.blogsky.com

سلام.

اتفاقا به نظر من، مهربون بودن اصلا سخت نیست.
فقط یه لازمه داره. اون هم توقع نداشتنه.
اگه درمقابل مهربونیت، از کسی توقع نداشته باشی، اونوقته که می بینی چقدر راحت میشه با همه مهربون بود و ازش لذت برد.
البته، شاید توقع نداشتن یه ذره سخت باشه!

راستی، وبلاگ من هم دونفره شد.
ایشالا سعی می کنیم از این به بعد بیشتر مطلب بنویسیم.
درضمن، یه داستان دیگه هم در راهه، ولی معلوم نیست کی تموم بشه. یه ذره طولانیه.
هروقت آماده شد، خبرتون می کنم.

سفر هم خوش بگذره ;)

در پناه حق

سلام...


واقعا؟آخ توقع!!گفتی....توی پست های قبلیمم بود...راست میگی به نظرم

ا..مبارم باشه:)

میام الان میسرم..داستان هم که تموم شد حتما خبرم کنی ها!!

تا بعد

فرید چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:50 ق.ظ http://farid71.blogsky.com

سللللللللام مینا جون.

سلام...ولی من مریمم:):):):)

فرید چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:50 ق.ظ

خدا کنه اوول شده باششششششششششم

:(

یه چیز توی همون مایه ها!

حالا حتما دفعه ی بعد میشید ....

فرید چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:51 ق.ظ

ایشالا بت خوش بگذره تو چادگان.ایشالا . . .

منم امیدوارم...:)

فرید چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:52 ق.ظ

از طرف مدرسه میرین دیگه؟ نه؟!؟!؟

نه مدرسمون که فعلا تعطیله...اون در طول سال فقط یه بار میبره...

فرید چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:53 ق.ظ

اونجا رفتی حتما عکس بگیری ها که بعدش بذاری تو وبت.!!!!! یادت نره هااااااااا!!!!!!!

باشه عکس رو میگیرم...ولی گذاشتنش مکافاتی تو بلاگ اسکای!!:(
اگه موفق شدم عکس همین پستم رو بزارم اون ها رو حتما میزارم!

فرید چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:54 ق.ظ

واقعا سخته.مهربون دیگر چیزیه که الکی پلکی نمیتونیم صفتشو رو خودمون بذاریم

آره الان دیگه نمیشه!

فرید چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:55 ق.ظ

راستی نماز روزهات قبول باشه مینایی

ممنووووووووووون..ولی دوباره من مریمم:):):):)

فرید چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:57 ق.ظ

مطمئن باش نمیذاریم این وب خوگشلت یکم تنها باشه.
خب دلم واست میتنگه.فعلا باباییییییییی...

ممنووووووووووون....

بای...

جواد چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:08 ق.ظ http://dolaat.blogsky.com

سلام خانومی...

خوبی؟؟؟؟

می خوام در مورد پی نوشتات نظرمو بگم...
پ.ن1...می گن هر کس تنها آنچه را که دارد به دیگران می بخشد...یکی نفرت...یکیم عشق...

پ.ن2...خواهش می کنم...قابلی نداره که

پ.ن3...آره خانومی دیگه بد قولی نکن...چون دلمون واست تنگ میشه

پ.ن4...گفتی:آخ چقدر سخت مهربون بودن!
چرا سخته؟؟؟...جوابی که واسه پی نوشت 1 دادمو بخونش...

پ.ن5...باشه تنهاش نمی ذاریم...قول می دیم...شما هم یادت نره

پ.ن6...خداحافظت خانومی...خوش بگذره...

راستی من آپ کردم...

خوشحال میشم اگه این نظرمو تایید کنی

لبخند یادت نره...این که دیگه سخت نیست


سلام...

ممنووووووووون..

راججع به متن هم بگید که خیلی خوب میشه:)

:) چه خوشگل....همیشه یادم می مونه

:)

باشه حتما

وبلاگم: .....:)....

میام الاااااااااااااان....

:)

تا بعد..

فرزاد چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:38 ب.ظ

سلام...

ا؟ اینم که فیلتر شده که ...

خوب الان باید بهت درس بدم !

ببین خانمی مهربان ...

توی اینترنت ما دو نوع آدرس داریم ...

آدرس ها به برگردان فارسیش هستش

و در لاتین به همون لینک معروفه

حتما شنیدی وقتی میگن لینکم کن

یا لینکت میکنم ... منظور از لینک همون

آدرس وبلاگ هاست دیگه ...

تا اینجا درست ؟

خوب حالا این آدرس ها هم به چند مدل تقسیم

میشن ! اینجا ما فقط با دو مدلش کار داریم

مدل اول که به لینک مستقیم معروفه

و مدل دونم لینک غیر مستقیم !

نوع اول مثل آدرس خونه میمونه یعنی مثلا

من میخوام بهت آدرس بدم میگم

خیابان میر داماد کوچه سجادی پلاک فلان

این میشه آدرس مستقیم که این مدلی هستش

http://kronos.persiangig.com/Ursa/IMG_0037e.JPG

یعنی تو مستقیم میتونی به فایل مورد نظرت توی

اینترنت دسترسی داشته باشی !

مدل دوم که لینک غیر مستقیم هستش

میشه مثل کد پستی یک خونه !

من اگه مثل اولی بهت آدرس بدم تو میتونی بیایی

درب خونه ما اما اگه کد پستی رو بهت بدم بازم

میتونی ؟؟ نه !

فقط که میتونه از روی کد پستی خونه منو پیدا کنه؟

اداره پست چرا ؟ چون خودش اون کد رو واسه من

تایین کرده

وقتی توی یک سایتی مثل

http://depositfiles.com

آپلود میکنی اون میاد فایل تورو توی یک قسمتی

از سرور های خودش بارگذاری میکنه

و به تو به جای دادن لینک مستقیم

لینک غیر مستقیم میده که تو باید بری توی

اون آدرس بعد از گذراندن هفت خان رستم به

فایلت دسترسی پیدا کنی !

خوب تا اینجا فرق بین لینک مستقیم و غیر

مستقیم رو فهمیدیم !

حالا میخواهیم بدونیم چطوری ازشون استفاده

کنیم !

بعضی سایت ها هستن مثل پرشین گیگ

یا پارسا اسپس یک فضایی توی اینترنت بهمون

میدن ، این فضا نقش هارد دیسک تورو توی

اینترنت بازی میکنه که لینک مستقیم هم بهت

ارائه میکنه ! اما یک سایت مثل دیسپوزیت

نقش سی دی رو برات بازی میکنه و به طور

مستقیم بهش دسترسی نداری !

حالا ما با استفاده از سایت پرشین گیگ من

عکس رو گذاشتم با لینک مستقیم !

حالا میرسیم به اینکه تو چطوری از اون لینک

استفاده کنی ...

اولین قدم باید بری به ویرایش یادداشت مورد نظرت

اون دو تا آدرس رو پاک میکنی و باید اون

ست فکوس کیبورد رو همونجا بگذاری

یعنی باید اون خط مشکیه که هی خاموش روشن

میشه اونجا باشه...

و به عنوان دومین قددم باید دنبال یک دکمه بگردی

در ویرایش گرت ! همونجا که متن هات رو توش

مینویسی ... دیدی بالای اون صفحه سفیده

دکمه ها مختلفی هست ...

یک کدوم هست که عکس اینه >>>

دیدیش ؟ خوب حالا سه تا دکمه برو به سمت

چپ ! الان عکس یه درخت میبینی درسته ؟؟

خوب روش کلیک کن

الان یک صفحه باز شده که دو تا نوار سفید داره

که به اصطلاح بهش میگن تکست باکس

توی تکتس باکس اولی که رو به روش نوشته

آدرس تصویر هرچی نوشته داره پاک کن...

حالا اینو کپی بگیره


http://kronos.persiangig.com/Ursa/IMG_0037e.JPG

از همش ....

و اونجا Paste کن ...

خوب حالا روی دکمه پیش نمایش کلیک کن

تا عکس رو توی اون کادر پایینی نشون بده...

...

خوب دیدی ؟

حالا میرسیم به تراز...

یک جا هست نوشته طرح بندی ... تراز....

اونجا که نوشته خط کرسی رو عوض کن به

"کاملا وسط "

و بعد دکمه ثبت رو بزن...


حالا عکست رو توی متن نوشتت میبینی

اما خیلی بزرگه درسته ؟؟؟

خوب باید اون گوشه های عکست رو بگیری

و کوچیک کنی مثل وقتی که توی ویندوزت

میخواهی یک پنجره رو کوچیک و بزرگ کنی

موس رو میبری به گوشه های عکس

و به طرف داخل میکشی دیگه بسته

به سلیقه خودت میتونی کوچیک و بزرگ کنی

ولی یادت باشه همیشه در اندازه باشه که

قالب رو خراب نکنه

معمولا در جدی کوچیک میکنن که این دسته

آبی های کنار نوشته هات دیگه نباشه

بعد هم دیگه انتشار میکنی...

سوالی بود در خدمتم

سلااااااااااااام...

وای واقعا ممنونم الان اصلا نمی تونم بگم چقدر خوشحال شدممممممممممممممممممممم:):):)

پدرم در اومد آخرشم نتونستم خودم بزارم...حد اقل توی ۲۰ تا سایت آپلود می کردم بعدش نمی شد هر کاری می کردم!!!

واقعا ممنون بابت همه ی درساتون...البته از اون جایی که من شاگرد خوبی ام می تونید جلسه ی بعد امتحان هم بگیرید...

واقعا ممممممممنننننننننووووووووووووووننننننننننننننننن.....

فرزاد چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:56 ب.ظ

خـــــــــــــــــــواهـــــــــــش میکنم

منم خیلی خوشحالم که هم شما اینقدر خوشحالید

و هم عکستون رو تونستید بگذارید...

امتحان ؟ آخجون ! من خیلی سخت گیر هستما

اگه میخواهید امتحان بگیرم باشه میگیرم

اما نه از چیزایی که گفتم...

آخه نمیشه که دانشجو باید فعال باشه بره

یاد بگیره تحقیق کنه

شما هم باس دانشجو نمونه بشید

:)

نمیشه که خوب!!

حالا چون نمونه بودنم رو می خوام ثابت کنم بگید از چه مبحثی من برم تحقیق کنم....(فقط یه چیز راحت باشه!)

حالا شما هم یکم پارتی بازی کنید که من دانشجو نمونه بشم!!سئوال ها رو یه بار قبل امتحان بدید من ببینم....

:)

فرزاد چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ب.ظ

ها ؟

نه نمیشه ! اتفاقا استاد ها شاگردی رو که بیشتر

دوست دارن بهش بیشتر سخت میگیرن!!!



سوال :

یه عکس دلخواهتون رو طوری آپلود کنید که

آدرسش لینک مستقیم باشد !

خوبه ؟

نه حالا شما سخت نگیرید بعد من از خجالتتون در میام...:)

ها؟چی؟
.
.
.
.
حالا سعی خودم رو می کنم استاد ببینم چی میشه!...

فرزاد چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:44 ب.ظ

باشه... شما میتونید استعدادش رو دارین

با اینکه امشب خیلی دلم گرفته

ولی یک آپ گذاشتم...

بیایین

آره حتما دارم!!:)

ا چرا؟؟؟نمیشه که الان همه باید خوشحال باشن..شما زود زود خوشحال باشید...

الان میاااااااااام....

سجاد ام ال بی کی چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:48 ب.ظ http://MLBK.33ir.com

سلام... خسته نباشید... وبلاگ خوبی دارید... من سجاد هستم... اگه با تبادل لینک موافقید من را با نام "سجاد ام ال بی کی" لینک کنید و در بخش نظرات وبلاگم خبر دهید که شما را با چه نامی لینک کنم؟... ممنون

:)

فرزاد چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:50 ب.ظ

باریکلااا ! آفرین... خیلی خوشم اومد...

چه شاگرد باهوش خوبی...

نه دیگه کاملی عزیز جون...

خیلی خوبه...

میدونستم میتونی ...

ایول

ای بابا.. من باید از شما تشکر کنم...
نه بابا چه استاد خوبی

:)

جواد پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:47 ق.ظ

سلام خانومی

ممنون از حضورتون

خواستم بگم هتم اطاق قشنگی داری...قرمز...نکنه پرسپولیسی هستی...

آدما...هم می تونن خوب باشن...هم بد...بستگی داره تو...کی و در چه شرایطی رو در رویه اونا قرار بگیری

فعلا بای...

راستی من آپ کردم...منتظرتم

سلام...

نه بابا ما تیم ملی ایم...

امیدوارم همه توی هر شرایطی خوب باشیم...

الان میام...

فرزاد پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:47 ق.ظ

سلام...

نوشته بالای وبلاگم رو به خاطر شما عوض کردم



دیشب هم ناراحت و دپرس نبودم دلم گرفته بود

یعنی دیروز دو نفر از دوستانم حالمو گرفته بودن ...

و از اونجایی که من خیلی زود رنجم

دیشب اینجوری بودم !

البته الان خیلی خوبم ولی خوب شنبه امتحان

فیزیک دارم

مرسی که اومدین ...

تا بعــد

سلام...

:)...

این جوری بهتر نشد...آخه آدم یکم نا امید می شد قبلی رو میدید...

این قدر پیش میااااااااااد...

یه راه هم بیش تر نداره بهش فکر نکنید:)



فیزییییییییییییک.....آخ جون!!!خیلی خوب که!البته اون فیزیکی که من میگم با اونی که شما می خواین امتحان بدید خیلی فرق میکنه!ولی فیزیک که خیلی خوبههههههههههههه....

من که همیشه اون جا مزاحمتونم!!!

تا بعد:)

جواد پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام

یادم رفت یه چیزی بپرسم...حس کنجکاوی

شما که دارین میرین مسافرت با روزه هاتون چیکار می کنین...قصد 10 روزه می کنین...یا عذر شرعی دراینو...ایام به کامتون

خوشحال میشم این نظرو هم تایید کنین

سعادت نصیبت باد

سلام..

نمی دونم والا...قصد ۱۰ روز که نمی کنیم!!!

ولی فکر کنم نیگریم بعد برگردیم قضاش رو بگیریم البته بعدها!!


:)

فرزاد پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:55 ب.ظ

سلام سلام سلام...

خوبین ؟

وااای پس بیایین جای من امتحان بدین پدرم در اومد

از دست این فیزیک مغناطیس اه !!!

اینقدره فرمول داده این استاد که الان این

قسمت نظرات شما رو شکل فرمول میبینم !

خیر ببینین ... بیایین جای من امتحان بدین

بعدش هم اختیار دارین شما اونجا تاج سر ما

هستین...

و اما در مورد اون شعر عطار نیشابوری ...

اتفاقا این شعر هم به نوعی میخواد به من و شما

امید بده منظور از این شعر اینکه

عطار هفت شهر عشق رو گشت یعنی

اون پیر شده و بر خاطر پیری اش

تجربیات فراوان داره اما من و شما که هنوز

جوونیم و توی کوچه اول زندگی هستیم

خام هستیم و بی تجربه ! حالا نتیجه

اخلاقی چیه ؟ از تجربیات دیگران استفاده کنیم

که بتونیم در جوونی در هفت شهر عشق باشیم

تا بعد...

سلاااااااااااااام...

خوووووووووووب...

هان؟امتحان؟فیزیک؟نه حالا...
یعنی حالا فعلا تابستون :) باشه برای بعد


البته من هنوز نوجوونم و فکر کنم هنوز به اون کوچه نرسیدم چه برسه به اقامت!!:)

پس پیش به سوی آموختن تجربه دیگران!!!!

امیدوارم...

تا بعد...

جواد پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:49 ب.ظ

سلام

ممنون از حضورتون

راستی خوشحال میشم نظرتونو در مورد شعرم هم بگید...

شاد باشی خانومی

(راستی خوشحال میشم این نظرو هم تایید کنین)

سلام..

باشه الان میگم...:)

اومدمممممممممممممم....

فرزاد پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:56 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام

بابا بیایین جای من امتحان بدین به خدا دیوونه شدم

هاااا اونقوت باس اسم وبلاگ رو عوض کنم

بگذارم دیوونه خونه (الان خیلی فرق میکنه نه ؟ )

نوجوون ؟ مگه چند سالتونه که نوجوون ؟

البته یاد گرفتن تجربایت هم به همین

راحتی ها نیست !!

خوب دیگه برم...

باس برم سر فیزیکم

تا بعد

سلااااااااااام

نه آخه می ترسم یه دفعه به سه ترم نکشیده مشروط بشید!!:)

نه بابا اون جا هیچ وقت اسمش این جوری نمیشه...البته تا زمانی که شما توش بنویسید....

۱۷...آره دیگه..رایم نتونستم بدن امسال...اما عوضش به اندازه ۲۰ نفر که میتونن رای بدن رای جمع کردم ..ولی چه فایده؟؟:(

فعلا که ما کاری به کار تجربیات نداریم باشه تابعد...:)

موفق باشید...

م ی ن ا پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:50 ب.ظ


سلام این تابلو واقعا نازه
افرین به سلیقت خانوم گل
منتظرت هستم همیشه

سلام!

ممنون عزیزم:)

:)

فرزاد پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:18 ب.ظ

سلااااام...

رای ؟

واقعا 17 سالتونه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فکر میکردم که بزرگ تر باشید...

یعنی از یک خانم 17 ساله با شخصیت تر و باوقار تر

هستین... حرفهاتون هم به دختر 17 ساله نمیخوره

خیلی خوبه .... بهتون تبریک میگم...

حتما از این بابت هم رنج میبرید درسته ؟؟؟

من که رنج میبردم !

بی خیال آدم هر چی جلو تر از سنش باشه

هم تنها تره هم اینکه مثل من توی این سن

دوستانت از پدرت بزرگ تر هستن

مواظب خودت باش

راستی قبل از اینکه بیایی چادگان یه خبر

بده...

تا بعد

سلااام...

نه بابا فعلا در همین سنیم تا بعد...

ممنون:)

من هم شاید قبلا کمی بزرگ تر میزدم اما به توصیه ی چند دوست تصمیم گرفتم یکم بچگی هم بکنم...احساس هم میکنم لذت بخش...این که از همه چیز لذت ببرید و اصلا هم فکر نکنید برای چی!!!یه جوری شده بودم که دلم برای بچگیم تنگ میشد...
ولی خوب خوبه یکم بزرگ تر باشید البته فقط یکم ;)

تنها؟من خیلی روی این مسئله فکر کردم و به این نتبیجه رسیدم که اگر هم خیلی خیلی خیلی تنها باشه یکی خودا رو داره یکی خودش رو!!!

نمی دونم شاید فردا...ولی به احتمال زیاد یه چند روز اول اصفهانیم...

فعلا...

فرزاد پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:23 ب.ظ

راستی یادم رفت

آره ... نمیدونم چرا تابستون برداشتم...

نه تعطیل بودم و نه دانشگاه میرفتم

پدرم در اومده تازه 11 امتحانام تمام میشه

بعد دوباره 17 انتخاب واحده و دانشگاه شروع میشه

خیلی کار جالبی تابستون واحد برداشتن...به نظر من باید واحد های سخت هم تابستون برداشت...من موافقم در کل با تابستون واحد برداشتن...

شما هم شاید الان سختتون باشه ولی خیلی بهتر...

بهتر از بیکاری و هزار فکر و خیالات:)

عزراییل پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:45 ب.ظ http://www.goorrestan.blogfa.com/

سلام خانمی گلم

ازاینکه مرا فراموش نمی کنید خوشحالم.
بازهم بمن سربزن.
من اصولاً آدم غمگینی هستم ودوست دارم که داستانهای من هم غم انگیز باشد.
اگر مورد پسند نبود مرا ببخشید.

سلام...

نه بابا ما همیشه به یاد شماییم..:)

مورد پسند که هست ...آخه چرا غمگینید!به نظرم داستان های شاد بنویسید درست شه

فرزاد پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:19 ب.ظ

سلام...

باشه... پس سعی کنید حسابی خوش بگذرونید...

اصفهان الان زیاد جالب نیست ولی خوب بد هم نیست

به هر تقدیر امیدوارم که خوش بگذره...

شما که نباشی منم کمتر میام دیگه

سر میزنم هر دفعه... پس بی خبرمون نگذارید

تا بعد

سلام...

حتماااا....:)

چرا ؟من ایت قدر خاطره ی خوب از اصفهان دارم!

باشه...حتما...

:)

ایرانی پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:28 ب.ظ http://aks2aks.com

قبول باشه!

خیییییییییییییلی ممنون:)

عزراییل جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:52 ق.ظ

بازهم سلام به شما دوست خوبم
داستانهای من نمیتواند برمن تاثیرگزارباشد برای اینکه از فکر خودم سرچشمه گرفته است.
راستی ازهمه مهمتر اینکه با تبادل لینک چطوری؟
اگه موافقی بزن بریم.

سلام...

دلیل در ظاهر قانع کنندست ولی از آن جایی که بنده کمی تا قسکتی ابری لجباز هستم تشریف میارم الان وبتون سخنرانی می کنم:)

اومدممممممممممممم...

لینک هم الان میکنم!

فرزاد جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:45 ب.ظ http://ursa.bloghaa.com

سلام خانمی مهربان...

امیدوارم که سفرت تا حالا خوب بوده باشه و به

سلامت به مقصد رسیده باشی...

و به امید اینکه به سلامت بری و خوشی و سلامتی

هم برگردی...

با یادتون هستم ...

تا بعد

سلام!:)

آخ سفری بود بس لذت بخش حالا یه آپ در پیش با کلی خاطره و تجربه!

ممنون از این که فراموش نکردید این جا رو:)

تا بعد...

فرزاد یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:42 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به خانمی مهربان

اومدم یک سری بزنم یه گرد گیری بکنم از وبلاگتون

و برم...

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام

آخ دیدم برگشتم چقد تمیز شده بود دستتون درد نکنه چرا حالا زحمت کشیدید این همه!؟...ممنونم:)

فرزاد دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:49 ب.ظ

سلام خانمی مهربان

مسافرت خوش میگذره ؟؟؟؟؟؟؟؟

امشب رفته بودم پارک نمیدونم چرا حس کردم که

نزدیک شمام ! یعنی یک جورایی حستون کردم

شاید الان اصفهان هم نباشید...

اما خوب خواستم بگم به یادتون هستم

شب بخیر

سلام...

بلههههههههه....

ا...من اتفاقا دیشب اصفهان بودم توی سیرک!!!قبلشم توی چهار باغ همین جور بالا و پایین می رفتیم...با یه ذره خطا تقریبا درست حس کرده بودید:)

ممنون!;)
.........................................................
من امشب خواستم بیام وبتون بنظرم ولی نشد!!اگه این جا رو می خونید یه کمکی بکنید پلییییییییییز!!!

محمد جواد سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:29 ب.ظ http://mgk72.blogsky.com

سلام
وبلاگت قشنگه مخصوصا عکست
خیلی قشنگه
به ما هم سر بزن
بای
نظر یادت نره!!!

سلام!!

ممنون...البته اون تابلو!!!

میام الان!!

فرزاد سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ب.ظ

سلاممم به به خانمی مهربان !!!

رسیدن بخیر ! سوغاتی من از شهر خودم کووووو ؟؟

فعلا وبلاگ من چپ شده به احتمال زیاد من حدس

میزنم که DDOS شده باشه...

به هر تقدیر فعلا دستم عصا شده

چه جالب !!! حس هام درست کار میکنه پس !!!

آخه همون شب من یک کاری داشتم تو چهارباغ

هی رفتیم و امدیم توی اون ترافیک من نمیدونم

توی ماه رمضان ترافیک کجا بود !!!

پارک هم 11 به بعد رفته بودیم البته

یه نیم ساعت نشستیم با پسر خاله ام

یکم گپ زدیم و برگشتم خونه !

به هر حال خیلی خیلی خوش اومدین...

سوغاتی من کوووووووووووووووووووووووووووو؟؟؟



راستی کویر عقیم رود رو هم که دیدین ؟

قراره که تا آخر ماه دوباره آب رو باز کنن !

خوب دیگه برم...

تا بعد

سلاااام...

سوغاتی هم حالا میدهیم خدمتتان ! این چمدون من هنوز وسط اتاقم ولی خوب قول میدم بفرستم به زودی از همون جایی که اومده برسه خدمتتون ....:)

چی شده؟؟هر چی شده امیدوارم که به زودی خوب بشه!حتما بهش نرسیده بودید دیگه!D:

شهرتون خیلی باحال بود!همش پارک!بعد یه چیز جالب دیگه هم داشت من دفعه ی قبل اومدم نبود این دوچرخه ها بود! حالا مینویسم
پست بعدم یه سفرنامه قرار بشه...خدا بخیر کنه!

فرستادم تو راهه الان میرسه

این زاینده رود هم خالی خیلی باهاله ها! اتفاقا دیدم توی همشهری جوان ازش یه مقاله نوشته برم بخونم...

این جایی که گفتید رو فکر نکنم دیده باشم!یا ....شاید هم دیدم...

خوش باشید!:)

فرزاد سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:24 ب.ظ

پس حتما سفر نامه خوندنی میشه...

ببخشید خانمی ...

اگه چند روزی نبودم یعنی در آینده نبودم

دلم دل نیست !

این روزا بدجوری خرابم ....

ازم مکدر نشید ... ولی این دلیل نمیشه که

مهربانی هاتون رو فراموش کنم

امیدوارم که این مشکل هم مثل بقیه

جانگداز نباشد...

دلم میخواست برم توی وبلاگم بنویسم

اما خوب خرابه دیگه !!!

از اونجایی که منم این وبلاگم رو

مثل بچه ام دوست دارم دلم نمیاد

که ولش کنم...

به هر حال...

شب بخیر

آره حتما!!!!

ا...چرا آخه!؟این جا بیاین حتما ...آخه دل وب من اونوقت میگیره!:(

مشکل؟فکر کنم باید یکم ذهنتون رو ازش دور کنید! خیلی بهش فکر نکنید هر چی بیشتر بهش فکر کنید بیشتر درگیرش میشید...

منتظرتونما!

فرید چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:04 ق.ظ

سسسسسسسسسسللللللام خانومی عزیز
خوش میگذره؟

سلاااااااااااااااااااام....
بله میگذرد!

فرید چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:05 ق.ظ

ببخش خبرت نکردم ولی من نمیدونم چرا فک کردم خبرت کردم!!!!!!!!
عجیب نیست؟!؟!

عجیب که هست!
ولی از آن جایی که بنده بامعرفت هستم خودم اومدم...:)

فرید چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:06 ق.ظ

منم اون آخر آخرایم

اشکال نداره حالا:)

فرید چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:08 ق.ظ

خهلی بددی ناهمرد برو دیگه دوست ندارم.بهلوو از چشمم افتادی . . .بد بد بد!!!!!! اصلا قهر قهر قهر تا روز قیامتت!!!!!!

چرا آخه؟؟نه...آخه چی شده:(
نه حالا....

فرید چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ق.ظ

دیدی همش همون بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

چی همون بود؟!:)

فرید چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:11 ق.ظ

خب بازم پیشم بیای ها!!!یهو دیدی دلم گرفت
آپیدم خبرت میکنم
فعلا بابای گل

میام حتما البته اگه قهر نکنید دیگه!

تا بعد:)

جواد چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:20 ب.ظ http://dolaat.blogsky.com

سلام خانومی

رسیدن به خیر من آپم...بدو بیا

سلام..

ممنون....الان میااااااااااااام...

فرزاد پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:08 ق.ظ

سلام خانمی...

یه رازه...

بهتون بگم ؟

سلام...

راز؟چه رازی؟!

حالا باید نگهشم دارم؟

بگید؟نگید؟نمی دونم که! میگم اگه کمی مربوط به منه بگید ....این قدر دوست دارم کلی راز داشته باشم...(البته هنوز فکر نکردم این راز هایی که دارم جمع می کنم قرار چی کار کنم!:) )

عزراییل پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ق.ظ http://www.goorrestan.blogfa.com/

سلام خانمی عزیز
ازاینکه تشریف آوردین متشکرم.
حرفهای شما ونصایح شما را می پذیرم وتاج سر بنده هستند . دراین مورد بعداً صحبت میکنم.
اگراشتباه نکرده باشم مثل اینکه تا حدودی قالب وبتان عوض شده . بهترشده کمی هم تیره تر شده
که برای چشمان دست دوم من کمی ناسازگاراست.
البته زیباست مثل خودتون.
دوست نازنینم من همیشه به راهنماییهای شما نیازمندم.
من تا بعداز ماه مبارک رمضان آپ نمی کنم.

سلام...

ما که همیشه اونجاییم:)

آره ولی من داشتم اون موقع همین جور قالب های مختلف رو تست می کردم!
البته اینی که الان گذاشتم دیگه آخری!مثل قبلی هم تیره نیست:)
ا..واقعا؟پس هر وقت آپ کردید منم بی خبر نذارید...
تا بعد

جواد پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:27 ق.ظ

سلام خانومی

ممون از حضورت

منزل نو مبارک(چی کم داری تاواست چشم روشنی بیارم)...البته رنگش سیاهه...هر چند میگن مشکی رنگه...

من به روزم...

سلام...

ممنون...آخ نمی دونید انتخابش کلی دردسر داشت از اون طرف اسباب کشیش چقدر سخت بود

مشکیه؟نه قبلی که گذاشتم مشکی بود این یکی قرمز و یکمی هم تیرست:)

منم اوووومدم...

در جوابیه ی جومونگ!(خانمی:) ) پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:06 ب.ظ

سلام!
تایید نمی کنم .....هه !
برای این که این جا وب من
من نمی تونم نظر شما رو راجع به بقیه بذارم!
بعد یه چیز دیگه !لطفا از این به بعد با این اسم جومونگ نیاین خیلی ازش بدم میاد!البته سوء تفاهم نشه!
از ارشادتون ممنون اما اصلا وارد نیست...اگه خواستین می تونید بازم یه بررسی کنید همه ی وب رو اگه مشکلی چیزی هست و وارد هست بگید!
موفق باشید...
از حضورتون هم ممنون...

(یه چیزی رو یادم رفت بگم )

هدف وسیله رو توجیه نمیکنه ... اصلا شما هدفتون به این جا ربطی نداره!

ولی خوب باز هم امیدوارم موفق باشید!

ناشناس پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:56 ب.ظ http://unsaids.blogsky.com

سلام.
قالب جدیدتون قشنگه.
فقط یه پیشنهاد:
برای اینکه نوشته های پست ها راحت تر خونده بشه، رنگشون رو یه کم روشن تر کنید. (البته باید کد HTML رو عوض کنید، اگه کار کردید).
منم آپم.
خوشحال میشم.

امیدوارم سفر هم بهتون خوش گذشته باشه.
نماز و روزه ها هم قبول.

یا حق.

سلام....
ممنون از پیشنهادت میرم سعیم رو میکنم فعلا که دریر عکس های پست بعدمم!!:(

میام الان سر میزنم بهت...ممنون که خبر دادی

مانی یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:47 ب.ظ http://manis.blogsky.com

این آپه بهتر از قبلی بود ...

خصوصا جاییکه یه نیم خط به پدر بزرگت اشاره کردی قشنگ بود شاید تونستم باهاش همزاد پنداری بکنم ...

تابلوئه هم قشنگ بود ما یه رفیقی داشتیم از این سه تیکه ها خریده بود بهم چسبونده بودشون هی می گفتیم بابا این باید جدا باشه طرف هیچ رقمه گوش نداد تا اینکه یه روز نامزدش می ره خونش و کلی مسخرش می کنه


راستی بابت اینکه این مدت بیادم بودی و چند تا کامنت گذاشتی ممنون ...

بعدی؟

:)

ایول...من عوضش می خواستم حالت اریب بزنم بیاد پایین بعد همه گفتن این یه عکس
باید پشت سر هم باشه ...من هم از اون جایی که خیلی حرف گوش کنم همین جوری زدم...:)

خواهش..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد