یکسری حرف های نگفته

حرف های کسی که فکر می کنه خیلی خوشبخته

یکسری حرف های نگفته

حرف های کسی که فکر می کنه خیلی خوشبخته

و این شب ها!!

.سلام...


چه روز های جالبی بودن این چند رو ز!


روز اول:


الو....  


الو...


سلام خوبستین ...


خوبی مریم ؟


مرسی ممنون شما خوبستین؟


مرسی...ببین من ساعت 10 دم خونتونم خوب


؟ آره دیگه ..


پس 10 زنگ بزنید من بیام پایین...


ساعت 10 تا(10:15)تقریبا تو راه بودیم حرف زدیم ...


صدای رادیو رو تا ته بلند کرد ...


نمی دونستم چی بگم


کم کنه دوسش دارم اصلا اصلا حتی احتمالم بدم یه کاری ناراحتش می کنه انجام نمی دم


گفتم:من ظهر نتونستم بخوابم..  


گفت :خوب پس رادیو رو خاموش کن بخوا


ب آروم رانندگی می کنه...


خوابیدم ..فکر کنم 5 دقیقه آیا اسمش خواب بود؟


؟ دانشکاه امام صادق! کجا میرید!!؟؟


؟ توی پارکینگ! پارکینگ!!؟؟


چه جای با کلاس!


خوب چرا همین جا نمی پیچید؟


خلاف!


خوب حالا اشکالی نداره!


چی اشکالی نداره ؟ امام گفته تخلف حرام!


می خواستم مثل همیشه بحث رو شروع کنم ولی خسته بودم


آخه خیلی خوشم میاد هم من هم خودش بحث سر اعتقاداتمون


رفتیم داخل ...


ی جایی پیدا کردیم


کنار دیوار جلوی پنجره!


همین جوری حرف زدیم


از خودم از اعتقاداتم از بقیه از مدرسه از...


شلوغ شد .. یه دختر اومد گفت میشه یه ذره جابه جا شید من و خواهرم بشینیم.


من گفتم حتما ...بیاین اصلا شما جای من بشینی


د من می رم اون جا ...


دیگه نشد حرف بزنیم. .


دعای جوشن شروع شد تا 70 بیشتر نخوندن!


گفتن باشه بعدا...من ندیدم بعدا رو شاید بقیه دیدن


یکی اومد ابو حمزه خوند...


یه خط می خوند 3 خط حرف می زد...


پیش خودم گفتم چقدر طرف با سواد خوب اگه می خواستن حرف های تورم توی دعا می


نوشتن . ..


خسته شدم بستم کتاب رو


به مامانم زنگ زدم


سلام


سلام


خوبی؟


مرسی


خوب چه خبر؟


هیچ چی حوصلم سر رفت زنگ زدم مزاحم که نیستم؟


نه بابا..


خوب چی کار کردید؟


کجا رفتید؟ (و حرف هایی دیگر!)....


کاری نداری دیگه؟


نه دیگه 


خداحافظ


خداحافظ


التماس دعا


یکی حرف میزنه راجع به آفرینش!!!!!


یه چیز هایی می گه !


من تا حالا نمی دونستم این قدر منجمان بی سوادن...


باید بیان این یارو رو کشف کنن به خدا .. قرآن به سر گذاشتیم برگشتیم ...


فرداش


سلام


سلام


خوبی؟


مرسی می گم همون 10 خوبه امشبم بیام؟


نه من امشب افطاری باید برم مدرسه!


چی شب قتل؟


مگه چه اشکالی داره!!!؟می خوان جوشن کبیر بخونن


باشه پس من میام اونجا دنبالت


باشه 10:30 تموم میشه شما 10 بیاین...


رفتم مدرسه!


افطار کردیم ...خندیدم حرف زدیم!



حواسم نبود اس ام اس اومده بود بعد دستم خورده بود رو صفحه خونه رو گرفته بودم!


بعد 1 ساعت فهمیدم گوشیم تمام این مدت روشن بوده و خونه اشغال صدام هم می رفته...:)


چه جالب!


نیم ساعت زود تر پاشدم اومدم بیرون دختر خالم زنگ زد..


سلام


سلام


ما اونور خیابونیم بیا!


چه جالب ...هچ کی به من نگفته بود دختر خالم هم میاد!خوشحال شدم دیدمش!(البته این دختر


خالم با اون یکی فرق می کنه!)


با مانتوی مدرسه رفتیمهمون جای دیروزی


همون جای دیروزی نشیتیم


همون آقای دیروزی اوم


د دعای جوشن هم مثل دیروزی تا آخر نخوندن تا 80


اگه شب احیا یه روز اضافه می شد با این پیشرفتشون روز آخر یه دونه تا آخر می خوندن..:)


دوباره جام رو دادم به یکی دیگه


دعام با خط درشت بود دادمش به همونی که جامو بهش دادم(کتاب برای خودم نبود تازه :)...


تشکر کرد


بعد 5 دقیقه پرسید


شما مشکلی ندارید دعا کنم ؟


حواسم نبود!


گفتم :مرسی


کاشکه میگفتم یه چیزی


ولی فکر کنم دعا کرد


معلمم دیدم !


خیلی باهال بود...همونی رو که دوست داشتم اگه یه معلم بینم اون باشه!


حیف شلوغ شد نشد برم پیشش


برگشتیم مثل دیروز


دختر خالم:ا !!!چرا همین جا دنده عقب نمی رید؟


مادر بزرگم:حرام!


دختر خالم:حرام!!!؟؟؟نه بابا تخلف رانندگی!اونم که الان نصفه شب مشکلی نداره!


مادر بزرگم:حرام حرام!شب و صبح نداره! امام گفته...


یاد بابام می افتم که یه بار راجع به ago و super ego (نمیدونم این اگو همون اگو !املاش رو


مطمئن نیستم:)


می گفت super ago مثل کسی می مونه که ساعت 3 نصفه شب میرسه به یه چراغ قرمز هیچ


کس هم نیست باز وایمیسه!!!!!


agoکسی که  توی اون شرایط وای نمیسه


اما در کل رعایت می کنه


یه حالت دیگه هم گفت که به یاد ندارم...


رفتم خونه ی مادر بزرگم مثل دیروز...


تا ظهر همون جا موندم مثل دیروز..


فرداش


سلام


سلام


خوبی؟


مرسی...امشبم ساعت 10؟


نه...امروز ... (دختر خالم) توی ادارشون افطاری داره


شب قتل؟؟؟:d


نمی دونم والا ...


ساعت 10:30 خوبه...ما اونجاییم


باشه...


پس تابعد


تا بعد


ساعت 10:15 با مامانم


مریم امشب با من میای؟


نه اخه قول دادم..


کجا میرین ؟


همون امام صادق ...کجا می ری؟


من میرم همین جا طبقه ی 12


شوخی می کنی؟این جا کسی برنامه داره؟


نه فقط روز سوم...نمی تونی بیای؟


نه اونجا راحت ترم یکم...تو نمیای با ما ؟


نه من شاید تا آخر نشینم زود برگردم...


باشه ..


نسکافه میخوری درست کنم؟


نه دستت درد نکنه


بابا می خوری؟


آره ولی بزار سرد بشه تو یخچال!  


داداشم:من هم که آدم نیستم؟!


نه حالا شما هم اگه می خوری درست کنم ...


نیکی وپرسش؟..


10:40


مریم من دارم میرم 


فعلا


نه


صبر کن منم منتظرم بزار اون ها که اومدن با هم بریم...


زنگ زدن ...


دوباره همه چیز مثل دیروز...


ولی یه چیز جالب !


یه فکر جالب داشت


م یکی از همین سریال ها رو می دیدم چند روز پیش که طنز بود


بحث شده بود  بین یه پسر و دختر که ما آدم ها وقتی یه کار خوب می کنیم به خاطر خودمون...


چون یه حس خوب بهمون می ده


دختر هم میگفت اصلا این جوری نیست من وقتی یه کار خوب انجام می دم 


برای خود طرف مقابلم...


پسر چند تا مثال آورد بعد گفت :


ببین توی همه ی این ها ما خودمون هم کلی خوشحال شدیم.. پس برای خوشحال کردن خودمون


دختر فکر می کنه


بعد فردا زنگ می زنه به پسر ...


(ببین من همین الان یه کار خوبی کردم که اصلا برای خودم نبود )


چی کار کردی؟


رفتم نشستم تو پارک تا یه 


زنبور من رو نیش بزنه


پسر یکم فکر میکنه بعد باحالت طنز می گه زنبور ها که نیش می زنن میمیرن!!!!:)


و این شد یه قسمت طنز داستان!


حالا داشته باشید این داستان رو تا بعد


همین جوری تو حیاط بودیم


که من نزدیک بود خوابم ببره!


پاشدم به بهانه ی آب راه افتادم...


رفتم داخل دنبال آب...


بالای کلمن وایسادم تا دوساعت دستم روی دکمش بود داشتم واسه


همه آب می ریختم تا بالاخره  نوبت خودم شد!


بعد از یه 20 دقیقه برگشتم!


مریم رفتی یخ رو بشکنی آب کنی بخوری؟چرا این قدر دیر اومدی.؟(جمله رو!)


..هیچ چی همین جوری طول کشید...


رفتم توی فکر یاد 2 روز قبل افتادم که جامم به بقیه دادم از خودم بدم اومد


چون همه ی اون کار های خوب یه حس رضایت بهم می داد تازه فهمیدم چقدر درست بود  


واقعا اون کارها رو کردم برای یه حس لذت!!!چه خود خواهی ای!!!


نمی دونم!


دیگه نباید کار خوب کرد؟خود خواهی؟ نمی دونم! شما می دونید؟  


.......................................................................

پی نوشت 1:طولانی شد متنم می دونم ولی خوندنش 12 دقیقه طول می کشه!


پی نوشت 2:نمی دونم شاید بستم این جا رو سال داره شروع می شه...


حوصلم هم سر رفت از این جا!  


پی نوشت 3:راضی نبودم از آپه ...کلا دوست داشتم آپ کنم ....ببخشید اگه خوب نبود!


پی نوشت 4:نمی خوام این بار جمله ی قشنگ بذارم(برای تنوع!)


5:فعلا!:)  

نظرات 51 + ارسال نظر
رئوف دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:04 ب.ظ http://raoof-v86.blogsky.com

سلام
12 دقیقه زیاده من توی 5 دقیقه شایدم کمتر خوندمش.
با تجربه ای که از سالهای پیش داشتم از این مداحا امسال توی خونه برگزار کردم.
به نظر من بستگی به نیت داره . خب کارهای خوب همیشه یه حس رضایت داره ولی نمی شه تعبیر به خودخواهی کرد.
موفق باشی.

سلام!

من دیگه خیلی بد بینانه گفتم...عریضه فقط خیلی زیاد نیست:)

شاید! نیت؟آهان...

ممنون:)

Sajjad MLBK سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:18 ق.ظ http://www.MLBK.33ir.com

سلام
قشنگ بود

سلام...

ممنون:)

بهمن سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:36 ق.ظ http://err66.blogfa.com

سلام
وب جالبی داری دوست من
اگه ممکنه لینکم کن با عنوان
بی تو دنیا رو نمیخوام آرزوی اشک چشمام
مایل بودی بگو با چه عنوانی تا لینکت کنم...
راستی ممنون میشم در باره ی نوشته هام نظر بدی
واسه هر گونه تبادل همکاری تو ترانه سرایی در خدمتم

:)

زهرا سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:04 ق.ظ http://tafakkorat.blogsky.com/

خوبه سیر تکاملی تفکر در شما جریان داره همینطوری پیش بری موفق میشی ادامه بده اگه سوال داشته باشی شاید جوابت را در بین مقالات من بتونی پیدا کنی اخه منم فکرامو مینویسم.

ممنون!ولی اصلا شما سیر تفکر من رو خوندید؟؟؟
!!!!

ساره سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:05 ق.ظ http://sarehajar.blogfa.com

او چقدر طولانی نوشتی خسته نباشی
راستی شما چند سالته؟
از خودت نگفتی

سلامت باشی!

۱۷...

روی خانمی که پایین اسمم کلیک کنی همه چی میاد!:)

ملودی سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:37 ب.ظ

آهان!
حالا شد :دیپستتم ۱۱دقیقه و ۲۴ ثانیه طول کشید! الکی زیادش نکن!!!:دی

می گم چقدر خطا داشتم!!!!!!!
چشم:)

دوست فرید(محمد رضا) چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:03 ب.ظ http://www.farid71.blogsky.com/

فرید آپه

اومدم!!!!:)

ناشناس چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:22 ب.ظ

سلام

یه انتقاد دارم

شما چطور حاضر شدین بابت چیزی که حتی خودتون خوشتون نیومده ۱۲ دقیقه وقته یه مشت آدمو بگیرین....کی می خواد جواب این لحظات هدر رفترو بده...شما که این همه اسم حرام رو آوردین...چه جوری می خواین اون دنیا جواب آدمایی رو که وقتشونو تلف کردینو بدین...شاید تایید نکنی...اما عیب نداره...من حرفمو زدم...

سلام!

بله وارد!

من هم دو تا سئوال دارم:)
۱.شما همون نا شناس خودمونین ؟unsaid.blogsky.com (پرسیدم سوء تفاهم نشه:))
2.این شوخی بود یا جدی؟
....................................................
جدی بود که :من تایید کردم چون درسته حرفتون .ولی فکر کنم 12 دقیقه رو با 12 ساعت اشتباه گرفتید:)
..ولی خوب این وبلاگم
میزارم ببینم آیا دیگران هم نظرشون مثل من یا نه!بعد اسم حرام رو کجا آوردم!؟بعد مگر من بالای سر کاربران وایسادم میگم واجب بر شما که پست من رو بخونید!!!!!
الان خیلی ها هم نظر دادن که اصلا نخوندن یک خط از پستم رو!
...................................
ممنون از حضورتون خوشحالم کردید نظرتون رو گفتید...

ناشناس پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:46 ق.ظ

سلام

ایول...خوبه که قئرت تحمل نقد دیگرانو دارین...زندگی که همش تشویق و تعریف نمیشه...

محض اطلاع...نه من اونی که گفتی نیستم...

راستی حرفمم کاملا جدی بود...ذره ذره جمع گردد وانگهی دریا شود...می دونی اگه ۱۰۰ نفرم این پست رو کامل بخونن...میشه ۱۲۰۰ دقیقه...یعنی ۲۰ ساعت...کمه...

آره...کسی رو مجبور نکردی...اما اونایی که باهات همراهن...و واسشون نظر می دی که آپ کردی چی...اونابه دعوت خودت میان و...

در کل من از سهم خودم گذشتم...بهتره بقیرو هم راضی کنی...

راستی شب قدر با کی رفتی بیرون...(اینو پرسیدم که واسه همه سوء تفاهم نشه)

خواهش می کنم...قابلی نداشت

سلام!

بله خوب!

خوب شد پرسیدم!:)

حالا کو ۱۰۰ نفر؟؟!!!!
نهایتا بشه 20 یا 30 نفر که اون هم حالا یه کاریش می کنیم ;)
ان شاء الله که راضین...

آهان!!!خوب شما سر این مشکل داشتین!!من با مادر بزگم و دختر خالم!
ببخشید حواسم نبود بگم!ولی فکر کنم این مسئله فقط برای شما یه سوء تفاهم بود:)
............................
راستی شما مطمئنید نا شناسید؟؟؟؟
..........................
بازم ممنون;)....
تا بعد!

فرزاد پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:40 ب.ظ

سلام خانمی

خوبین ؟ قالب نو مبارک ...

ببخشید دیر اومدم راستش این چند وقت حس و حال وبلاگم رو نداشتم اصلا

بعدشم اینقدر دستم به این آموزشگاه بند بود که دیگه حال نفس کشیدن هم نداشتم

راستش من از آپتون هیچی سر در نیاوردم :دی

به هر حال منو ببخشید خیلی زیاد...

از همه چیز خسته ام

اگه هم دیگه نت نیومدم حلالم کنید ...

بدرود

سلام!

مرسی:)

منم همین تور!هیچ چی نفهمیدم!:)

نه بابا ;)

ا..از چی آخه!؟خسته!؟میشن همه ولی خوب ب

ه زمان نیاز داره

نه دیگه این جا بیاین!

تا بعد!!!!!

عزراییل پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:24 ب.ظ http://www.goorrestan.blogfa.com/

سلام دوست گلم
آپ جدید وقالب جدید مبارک باشه .
بیادشما هستم بزودی آپ میکنم .

سلام!

ممنون:)

حتما خبر بدید پس

ناشناس جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:21 ق.ظ http://unsaids.blogsky.com

سلام.
خوبید؟
اون ناشناس قبلی که من نبودم.
در جواب ایشون بگم که :
آقا (یا خانم) محترم! من به شما پیشنهاد می کنم که اصلا تو اینترنت نیای. کتاب هم نخونی. روزنامه و مجله و اینا هم نخونی. چون ممکنه یه موقع وقتت رو بگیره، اونوقت نویسنده ی اون، باید اون دنیا جواب بده!

بگذریم...

چه جالب، منم این 3 شب رفتم دانشگاه امام صادق. یعنی هر سال همونجا میرم.
در مورد اون کسی که گفتی بحث هایی درمورد نجوم می کرد، نمی دونم منظورت کی بود. ولی اگه آقای صمدی آملی رو می گی، باید بگم که ایشون شاگرد آقای حسن زاده آملی هست و حسن زاده آملی هم آدم بزرگی تو زمینه ی ریاضیات و نجوم هست. البته نمی دونم، شاید هم منظور شما یکی دیگه بوده. آخه من معمولا ساعت 12 تازه میومدم.

قالب جدید هم مبارک. قشنگه.

در پناه حق

سلام!

مرسی

بله پرس و جو کردیم که سوء تفاهم نشه:)


...


چه جالب!ولی من اولین سالم بود!:)
نمی دونم اسمشون رو!ولی نجوم منظورم نبود راجع به آفرینش صحبت می کردن...بعد با ریز اطلاعاتی که از نجوم داشتم گفتم...وگرنه ایشون از آفرینش صحبت کرد تا حدودی...

مرسی!:)

تا بعد...

ship شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:26 ق.ظ http://www.wheel.blogfa.com

vaghean webeton ghashange kheyli hal kardam khosh hal misham be manam sar bezani

مرسی...امیدوارم حداقل عنوان وبم رو دیده باشید:)

میام الان ....

ناشناس شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ق.ظ

سلام

ممنون که بازم تایید کردین

سو ء تفاهم...آخه گفته بودی...

؛ روز اول:




الو....




الو...




سلام خوبستین ...




خوبی مریم ؟




مرسی ممنون شما خوبستین؟




مرسی...ببین من ساعت 10 دم خونتونم خوب




؟ آره دیگه ..




پس 10 زنگ بزنید من بیام پایین...




ساعت 10 تا(10:15)تقریبا تو راه بودیم حرف زدیم ...




صدای رادیو رو تا ته بلند کرد ...




نمی دونستم چی بگم




کم کنه دوسش دارم اصلا اصلا حتی احتمالم بدم یه کاری ناراحتش می کنه انجام نمی دم




گفتم:من ظهر نتونستم بخوابم..




گفت :خوب پس رادیو رو خاموش کن بخوا




ب آروم رانندگی می کنه...




خوابیدم ..فکر کنم 5 دقیقه آیا اسمش خواب بود؟




؟ دانشکاه امام صادق! کجا میرید!!؟؟




؟ توی پارکینگ! پارکینگ!!؟؟




چه جای با کلاس!




خوب چرا همین جا نمی پیچید؟




خلاف!




خوب حالا اشکالی نداره!




چی اشکالی نداره ؟ امام گفته تخلف حرام!




می خواستم مثل همیشه بحث رو شروع کنم ولی خسته بودم




آخه خیلی خوشم میاد هم من هم خودش بحث سر اعتقاداتمون




رفتیم داخل ...




ی جایی پیدا کردیم




کنار دیوار جلوی پنجره!




همین جوری حرف زدیم




از خودم از اعتقاداتم از بقیه از مدرسه از...؛

گفتم شاید اون...


آره دیگه...ناشناسم دیگه...پس کیم؟؟؟....اینجور که گفتی....می خوای بگی می شناسیم....آره؟؟؟

راستی...این آقایه ناشناس سابق چقدر حساس تشریف دارن...باید به یه دوئل دعوتشون کنم...شاید یکیمون زنده بیرون بیاد...و بشه ناشناس اصلی...البته ما کتک خورده همه هستیم...

فعلا...

سلام!

بله خوب باید تایید کنم دیگر:)

ا!چقر آشناست این متنه!

آهان یادم اومد خودم نوشته بودم ;) :)

بله درسته شاید باید قبلش توضیح می دادم ولی حالا چه فرقی می کرد!؟

.........................................

این جور وقت ها می گویند :ای دونت نو:)..ولی خوب ناشناسید لابد....

...

تا بعد....

م ی ن ا شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:00 ب.ظ

سلام ماه من
حالت خوبه؟
مرسی که منو فراموش نکردی
اپم
پیشاپیش عیدت مبارک

سلام!

مسی:)

میام

ممنون

ناشناس شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:59 ب.ظ

بازم سلام

خوب لازم بود...تا خدایی ناکرده سوء تفاهم نشه...آدم خیلی چیزارو می تونه دوست داشته باشه...مگه نه؟؟؟:)

ممنون که...

با اینکه نمی شناسیم...و لابد ناشناسم....جواب سوالارو می دین...نظراتو تایید می کنید...شاید ضمیر نا خودآگاهتون...منو می شناسه...شاید...

راستش الان حرفی واسه گفتن ندارم...اگه شما دارین بگین...

فقط اومدم تا اعلام حضور کنم...و تبریک بابت عید فطر...خسته نباشی...روزه داری رو می گم...انشالله تو صحرایه محشر تشنه نمو نی...

سلام و...

خدانگهدارت

سلام

آهان...درسته...

خولهش می کنم که ...:)

نه همین جوری یه لحظه سئوال پیش اومد شاید فقط به صورت ناشناس اومدید...ولی خوب ناشناس ناشناس دیگه و باید ناشناس بمونه :)

ممنون..عید شما هم مبارک باشه...

ا...خوب بازم بیاینا ...جایی نیست که منم هی بیام نظر بدم ولی شما حتما بیاین...

تا بعد :)

ناشناس یکشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:31 ب.ظ

سلام

شاید ناشناس بودن بهتر از نبودن باشه...

اما ناشناسی که شناس بشه دیگه ناشناس نیست...و این میشه عین نبودن...

بهتره بود ناشناس می موندم...با لحن...و سخنانی شناس...اما نشد...

از طرف من از ناشناس سابق عذر خواهی کن...که مدتی از اسمش استفاده کردم....بهش بگو این اسم لایق اونه و بس....من اگه ناشناس و غریبه هم بشم بازم نمی تونم جلو خودمو بگیرم...و زود خودمو لو می دم...

شاید هنوزم نشناخته باشی...شاید...اما من شمارو خوب می شناسم...واسم آشنایی...مثل هوا با تن برگ...


آخرین خواسته: خانومی...باد و باران را به خاطر بسپار....چراکه...زین پس با هر بارانی به ملاقاتت خواهم آمد...و با وزش هر نسیمی به نوازشت خواهم پرداخت...

همراهیم من با شما به آخر رسید...(از طرف کسی که روزگاری شناس بود...روزگاری ناشناس...و الان...دیگر هیچ...)

بای...








سلام...

باحرفاتون موافقم ....

و فکر کنم شناختمتون!:)

ممنون از حضورتون ...خوشحالم کردید

این توجهتون هم برای من محترم بود...

خوشحالم کردید ...

بای:)

محمدرضا دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:04 ب.ظ http://www.farid71.blogsky.com/

سلام.من دوست فریدم.آپیدم.بدو بیا

سلام!!
اومدمممممممممممم...

امیر سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:24 ب.ظ http://amirkaraj.33ir.com

وای مدرسه ام دیر شد...خیلی طولانی بود

:)
حالا شما دلیلت موجه بعدا بیا بخون!...

عزراییل سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:31 ب.ظ http://goorrestan.blogfa.com/

سلام خانمی عزیز
وبلاگ شما خیلی شاعرانه شده. نوشتن شما هم باگذشته کلی فرق کرده .
موفق باشید.
من هم آپ کردم حتماْ بیا.

سلام!

خوبه یا بد؟آره دیگه یه جور دیگه شده خودمم فهمیدم فکر کنم بدتر شده نه؟

چشم:)

مانی سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:46 ب.ظ http://manis.blogsky.com/

برداشت هات نسبت به جمعی که رفته بودی و مسیر های رفته و ... نوعی جهان بینی بود که در مورد جامعت داشتی و حرفی توش نیست و ...

1- حرف رهبر مورد اشاره عینا اینه : تخلف از مقررات رانندگی شرعا و قانونا حرام است .

2- قضیه اگو که گفتید از ابوی گرام شنیدید ؛ البته من با این الفاظ نشنیدم ولی نظریه روانشناسی اجتماعی هست که اطاعت افراد از قوانین سه حالته :

الف ) به خودی خود مهم هست رعایت قوانین برای فرد مثل همنی که سه شب هم پشت چراغ وا میسته ...

ب ) افرادی که نهادینه نشده براشون این مسئله ولی به تقلید انتزاعی ای که داشتن نسبت به افراد دیگه مثل پدر یا دائی یا هخرکس دیگه ای در اکثر مواقع قانون شکنی نمی کنن ...

ج ) دسته سوم افرادی هستند که نه براشون نهادینه شده و نه بصورت تقلیدی اینکار رو می کنن و در اصل اون ها در اکثر مواقع از ترس جریمه و تنبیه و ... رعایت قوانین رو می کنن و اگر مطمئن باشند جریمه ای نخواهد بود بی شک قوانین را نادیده می گیرند ...

ما هم آپیم سر بزن !

ممنون از نظرت..

و ممنون از اطلاعاتتون:)..خوشحالم کردید

چشم:)

نسیم چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:35 ق.ظ http://margbar.blogsky.com

سلام
یه چیز بگم؟اصلا نفهمیدم چی گفتی ولی قشنگ نوشتی

راستی دوتا تبریک اول عیدت مبارک بعدم قالب نو مبارک

خوش باشی گلم

سلام!
:)...آره خودمم نفهمیدم:)

مسی ;)

سلطان پنگوئن پنج‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ب.ظ http://silentsong.blogsky.com

سلام!

چیطوری؟؟؟؟؟

خب شاید رفتی کلاس تند خوانی! البته شاید بشه تو ۱۲ دقیقه هم خوند! ولی خب شاید روزنامه وار! حالا که چی؟ من میخوام وقت بیشتر بذارم! :دی

اینجا تا دلت بخواد جوشن کبیر رو تا ته خوندن! اگه ولش میکردن ۳ ۴ دور کلا میخوند! :))

ما رو که از دعاهات محروم نکردی؟ راستی مگه اون دختر خالت چیه! ؟

چی چی بستی اینجا رو؟ پس من کجا تلپ بشم؟

جمله قشنگ خودش تنوعه! پس من یکی مینویسم! البته قشنگ که نه ولی خب برام جالب بود! اینم بگم که ماله خودم نیست! :

پرنده بدن خوب است اگرچه کلاغ!
حداقل میتوانی پرواز کنی!
به دوردست‌ها!
بدون پول ٬ بدون بلیط ٬ بدون ویزا!

ما رفتیمممممممممممم

فعلا............

سلام...
خوب مثل همیشه:)

نرفتم ولی شاید یه کلاس زدم!

خوشا به سعادتون:)

محتاجیم به دعا!!اون کوچیکه یا بزرگ؟باید به پست های قبل مراجعه می کردید ;)

نبستم هنوز....وقت !وقت نمی شه آپ کنم دیگه!شما هم قدمتان روی چشم

به به!

تشریف داشتید

تا بعد...

فرزاد جمعه 3 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:47 ب.ظ

سلام خانمی

سلام:)

عزراییل شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:31 ق.ظ http://goorrestan.blogfa.com/

سلام خانمی
آپ کردم و منتظرم نیومدی

سلام
ای بابا این مدرسه چه می کنه!!!

ارغوان شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:34 ق.ظ http://dezpol.blogfa.com/

خانمی جون من ارغوان هستم از سرزمین گرم جنوب.
مایلم که با شما دوست باشم .
با تبادل لینک هم موافقم

خوشبختم...
:)

موج چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:56 ق.ظ

سلام

حالا دیگه مارو تحویل نمی گیری...

باشه عب نداره...

شاد باشی...و لبت خندون...

سلام!
ای بابا این چه حرفیه ;)

میام الان:)

م ی ن ا چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:30 ب.ظ

سلام خانوم خانوما
حالت چطوره؟
ببخش یه مدتی نتونستم بیام به دیدنت

اپم اگه دوست داشتی بیا گلی خانوم

سلام

خواهش:)

چشم..میام...
ممنون که خبریدی..

ارغوان پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:43 ق.ظ http://dezpol.blogfa.com/

آپ کردم خوشحال میشم بیایی

چشم:)

عزراییل جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:09 ب.ظ http://goorrestan.blogfa.com/

خانمی عزیزم
ضمن سلام وارادت خاص نسبت به شما. من برای شما یک وبلاگ بسیار زیبا درست کردم
که درصورت تمایل من آنرا در اختیارشما قرار میدم .
این وبلاگ قابل تغییر به شکلهای زیباتر میباشد.
عقیده من این است که شما حتماً ازآن استفاده کنید . میتوانید به عنوان یک وبلاگ فرعی از آن استفاده کنید
بدینصورت تنوعی در وبلاگ شما بوجود می آید.
من آماده نظرشما هستم.
ضمناً فراموشتان نمیکنم.
راستی بجای اون عکس یانگوم میتوانم عکسهای زیبایی به دلخواه شما بزارم.
آدرس این وبلاگ این است:
http://crayo.blogfa.com/

سلام!
چه کار عجبیب:)
۱.باید تشکر کنم چون خیلی خیلی قشنگ و جالب بود
۲.باید یک متاسفم هم بگم متاسفاته:( چون که هم مدرسه ها شروع شده و همین وبمم نمی تونم آپ کنم و هم کلا من با بلاگفا کار نمی کنم خیلی...
۳.بازم ممنون چون خیلی کار جالبی بود کلی هم خوشحالم کردید..:)

تا بعد...

موج شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:55 ق.ظ http://dolaat.blogsky.com

سلام

سلام

سلام

و دیگر هیچ...

سلام...

سلام

سلام

همینم کلی بود بود دیگه...:)

موج یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:08 ق.ظ http://dolaat.blogsky.com

خانومی؟؟؟

کجایی؟؟؟؟

ساکتی؟؟؟؟؟

قدیما بیشتر حضورت احساس می شد!!

سرگرم درس و مدرسه شدی!!!

روز وصل دوستداران یاد باد

یاد باد آن روزکاران یاد باد

یاد باد آن روزگاران یاد باد

گرچه یاران فارقن از یاد من

ازمن ایشان را هزاران یاد باد....

خانومی من شعر متولد ماه مهر رو گذاشتم تو وبم...زحمت شما رو کم کردم...بیا نظر تو بگو...

منتظر نگاهتم...مثل همیشه...

لبت خندون...نگاهت پر از عشق به دیگران...

هستم..ولی نیستم خیلی:)

ببخشید دیگه خیلی وقت نمی کنم بیام

آره دیگه...

قشنگ بود..آخ ببخشید...من هم میزارمش حتما ولی اول باید همت کنم یه آپ کنم...

تا بعد

ارغوان دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:15 ق.ظ http://dezpol.blogfa.com/

سلام خانمی
دیگه دارم باهات قهرمیکنم چرانیومدی؟

سلام...
ا....چرا قهر میام الان...

ارغوان سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:16 ب.ظ http://dezpol.blogfa.com/

متشکرم که اومدین بازهم بیا اونطرفا

خواهش:)
چشم

کودک دو ساله دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:22 ق.ظ

گرچه سلامی نداشتیم اما خدافس!
هام هام!

سلام...و...
خداحافظ واسه چی؟؟

مانی سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:42 ب.ظ http://manis.blogsky.com/

ما آپیم ...

ما هم آمدیم!

م ی ن ا چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:03 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااااااام خانوم گل
هستی ؟
نیستی؟
چند بار تا حالا اپ بودم نیومدی
نگرانمون نکن دیگه

سلااااااااااام...
بله..همیشه و همه جا

ببخشید...میام حتما...

جواد پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:45 ق.ظ http://d

سلام

منتظرتم...

سلام

اومدم!

مهدی یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:15 ب.ظ http://2meh.blogsky.com

چرا دیگه نیستید؟

هستم..نیستم...خودمم نمی دونم چرا!

عزراییل دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:21 ب.ظ http://www.goorrestan.blogfa.com/

سلام دوست باوفا یم
دیگه مدارس شروع شده وخیلی کم بسراغ ما میایی؟
من درطول شبانه روز به اینترنت متصل هستم چون اشتراک A D S L دارم.
من آپ کردم بیا وحتماً مطلب منو بخون.
حتماً بخونی تا آخر....................

سلام...

آره دیگه...وقت!!!

موفق باشید:)

چشم!حتما

فرزاد سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ق.ظ

سلام خانمی...

راستش من از این حرفها دیگه گذشته ام... تجربه...

آینده دیگه برای من تاریخ شده... تجربه که جای خود داره...

من خیلی وقته شکستم خانمی...

چند وقت رفتتم سراغ خود سازی ...

از نو شروع کردن... چرا که حافظه ام هیچ چیز رو از قبل یادش نیست

دارم فکر میکنم ببینم معنویت یا عرفان یا عشق...

تا کجا ادامه داره...

تا کی ادامه داره ...

هر مکتبی چه دیدی داره...

ای داد بی داد...

مرسی که اومدین

تا بعد

سلام!!!!!!!!!!

تجربه!

چقدر شما نا امید هستید!یه جور دیه همه چیز خیلی زیباتر...

نمی شه...حافظه حافظه است...کارش نگهداری خاطرات..سعی کنید باهاشون کنار بیاین

بی پایانن!خیلی ها پیش از این خواستن بفهمن!تا هستین هستند...

این خوبه!من دوست دارم این کا رو

ای داد!

خواهش!

تا بعد...

جواد چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:27 ب.ظ http://dolaat.blogsky.com

سلام

ممنون از حضورتون

انگار اشتباهی منظورمو متوجه شدین...

من واسه آپ بعدیتون پیشنهاد دادم که در مورد اتفاقاتی تو مهر واستون افتاده بنویسین...نه اینکه واسه من بگین...

واستون آرزویه موفقیت می کنم...

شاد باشین

تا بعد

سلام

خواهش:)

آره مثل این که!!!!

باشه ..شاید کردم این کا رو...;)

ممنون:)

تا بعد..

رئوف چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ب.ظ http://raoof-v86.blogsky.com

سلام خوبید؟
مث اینکه اینجا رو تعطیلوندید.
چرا آپ نمی کنید.
موفق باشی.

جواد پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:15 ق.ظ http://dolaat.blogsky.com

سلام

حالتون خوبه...

من آپیدم...منتظر نگاهتون هستم...

شاد باشین...

تا بعد...

مانی دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:19 ب.ظ http://manis.blogsky.com/

ما آپیم و دیگر هیچ !!

مانی پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:59 ق.ظ http://manis.blogsky.com/

خواستیم جویای احوال شویم ...

ثمین سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:04 ب.ظ http://fardai-behtar.blogsky.com/

دیگه آپ نمیکنی؟

ثمین پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:00 ب.ظ http://fardai-behtar.blogsky.com/

سلام...من به روزم....

سلطان پنگوئن دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:33 ب.ظ http://silentsong.blogsky.com

سلام خانومی!

هستی یا تو هم رفتی؟ اگه هستی یه سر بیا اونورا!

ثمین یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:35 ب.ظ http://fardai-behtar.blogsky.com/

سلام...........تو چرا آپ نمیکنی؟؟؟؟؟
یلدا مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد