یکسری حرف های نگفته

حرف های کسی که فکر می کنه خیلی خوشبخته

یکسری حرف های نگفته

حرف های کسی که فکر می کنه خیلی خوشبخته

و این شب ها!!

.سلام...


چه روز های جالبی بودن این چند رو ز!


روز اول:


الو....  


الو...


سلام خوبستین ...


خوبی مریم ؟


مرسی ممنون شما خوبستین؟


مرسی...ببین من ساعت 10 دم خونتونم خوب


؟ آره دیگه ..


پس 10 زنگ بزنید من بیام پایین...


ساعت 10 تا(10:15)تقریبا تو راه بودیم حرف زدیم ...


صدای رادیو رو تا ته بلند کرد ...


نمی دونستم چی بگم


کم کنه دوسش دارم اصلا اصلا حتی احتمالم بدم یه کاری ناراحتش می کنه انجام نمی دم


گفتم:من ظهر نتونستم بخوابم..  


گفت :خوب پس رادیو رو خاموش کن بخوا


ب آروم رانندگی می کنه...


خوابیدم ..فکر کنم 5 دقیقه آیا اسمش خواب بود؟


؟ دانشکاه امام صادق! کجا میرید!!؟؟


؟ توی پارکینگ! پارکینگ!!؟؟


چه جای با کلاس!


خوب چرا همین جا نمی پیچید؟


خلاف!


خوب حالا اشکالی نداره!


چی اشکالی نداره ؟ امام گفته تخلف حرام!


می خواستم مثل همیشه بحث رو شروع کنم ولی خسته بودم


آخه خیلی خوشم میاد هم من هم خودش بحث سر اعتقاداتمون


رفتیم داخل ...


ی جایی پیدا کردیم


کنار دیوار جلوی پنجره!


همین جوری حرف زدیم


از خودم از اعتقاداتم از بقیه از مدرسه از...


شلوغ شد .. یه دختر اومد گفت میشه یه ذره جابه جا شید من و خواهرم بشینیم.


من گفتم حتما ...بیاین اصلا شما جای من بشینی


د من می رم اون جا ...


دیگه نشد حرف بزنیم. .


دعای جوشن شروع شد تا 70 بیشتر نخوندن!


گفتن باشه بعدا...من ندیدم بعدا رو شاید بقیه دیدن


یکی اومد ابو حمزه خوند...


یه خط می خوند 3 خط حرف می زد...


پیش خودم گفتم چقدر طرف با سواد خوب اگه می خواستن حرف های تورم توی دعا می


نوشتن . ..


خسته شدم بستم کتاب رو


به مامانم زنگ زدم


سلام


سلام


خوبی؟


مرسی


خوب چه خبر؟


هیچ چی حوصلم سر رفت زنگ زدم مزاحم که نیستم؟


نه بابا..


خوب چی کار کردید؟


کجا رفتید؟ (و حرف هایی دیگر!)....


کاری نداری دیگه؟


نه دیگه 


خداحافظ


خداحافظ


التماس دعا


یکی حرف میزنه راجع به آفرینش!!!!!


یه چیز هایی می گه !


من تا حالا نمی دونستم این قدر منجمان بی سوادن...


باید بیان این یارو رو کشف کنن به خدا .. قرآن به سر گذاشتیم برگشتیم ...


فرداش


سلام


سلام


خوبی؟


مرسی می گم همون 10 خوبه امشبم بیام؟


نه من امشب افطاری باید برم مدرسه!


چی شب قتل؟


مگه چه اشکالی داره!!!؟می خوان جوشن کبیر بخونن


باشه پس من میام اونجا دنبالت


باشه 10:30 تموم میشه شما 10 بیاین...


رفتم مدرسه!


افطار کردیم ...خندیدم حرف زدیم!



حواسم نبود اس ام اس اومده بود بعد دستم خورده بود رو صفحه خونه رو گرفته بودم!


بعد 1 ساعت فهمیدم گوشیم تمام این مدت روشن بوده و خونه اشغال صدام هم می رفته...:)


چه جالب!


نیم ساعت زود تر پاشدم اومدم بیرون دختر خالم زنگ زد..


سلام


سلام


ما اونور خیابونیم بیا!


چه جالب ...هچ کی به من نگفته بود دختر خالم هم میاد!خوشحال شدم دیدمش!(البته این دختر


خالم با اون یکی فرق می کنه!)


با مانتوی مدرسه رفتیمهمون جای دیروزی


همون جای دیروزی نشیتیم


همون آقای دیروزی اوم


د دعای جوشن هم مثل دیروزی تا آخر نخوندن تا 80


اگه شب احیا یه روز اضافه می شد با این پیشرفتشون روز آخر یه دونه تا آخر می خوندن..:)


دوباره جام رو دادم به یکی دیگه


دعام با خط درشت بود دادمش به همونی که جامو بهش دادم(کتاب برای خودم نبود تازه :)...


تشکر کرد


بعد 5 دقیقه پرسید


شما مشکلی ندارید دعا کنم ؟


حواسم نبود!


گفتم :مرسی


کاشکه میگفتم یه چیزی


ولی فکر کنم دعا کرد


معلمم دیدم !


خیلی باهال بود...همونی رو که دوست داشتم اگه یه معلم بینم اون باشه!


حیف شلوغ شد نشد برم پیشش


برگشتیم مثل دیروز


دختر خالم:ا !!!چرا همین جا دنده عقب نمی رید؟


مادر بزرگم:حرام!


دختر خالم:حرام!!!؟؟؟نه بابا تخلف رانندگی!اونم که الان نصفه شب مشکلی نداره!


مادر بزرگم:حرام حرام!شب و صبح نداره! امام گفته...


یاد بابام می افتم که یه بار راجع به ago و super ego (نمیدونم این اگو همون اگو !املاش رو


مطمئن نیستم:)


می گفت super ago مثل کسی می مونه که ساعت 3 نصفه شب میرسه به یه چراغ قرمز هیچ


کس هم نیست باز وایمیسه!!!!!


agoکسی که  توی اون شرایط وای نمیسه


اما در کل رعایت می کنه


یه حالت دیگه هم گفت که به یاد ندارم...


رفتم خونه ی مادر بزرگم مثل دیروز...


تا ظهر همون جا موندم مثل دیروز..


فرداش


سلام


سلام


خوبی؟


مرسی...امشبم ساعت 10؟


نه...امروز ... (دختر خالم) توی ادارشون افطاری داره


شب قتل؟؟؟:d


نمی دونم والا ...


ساعت 10:30 خوبه...ما اونجاییم


باشه...


پس تابعد


تا بعد


ساعت 10:15 با مامانم


مریم امشب با من میای؟


نه اخه قول دادم..


کجا میرین ؟


همون امام صادق ...کجا می ری؟


من میرم همین جا طبقه ی 12


شوخی می کنی؟این جا کسی برنامه داره؟


نه فقط روز سوم...نمی تونی بیای؟


نه اونجا راحت ترم یکم...تو نمیای با ما ؟


نه من شاید تا آخر نشینم زود برگردم...


باشه ..


نسکافه میخوری درست کنم؟


نه دستت درد نکنه


بابا می خوری؟


آره ولی بزار سرد بشه تو یخچال!  


داداشم:من هم که آدم نیستم؟!


نه حالا شما هم اگه می خوری درست کنم ...


نیکی وپرسش؟..


10:40


مریم من دارم میرم 


فعلا


نه


صبر کن منم منتظرم بزار اون ها که اومدن با هم بریم...


زنگ زدن ...


دوباره همه چیز مثل دیروز...


ولی یه چیز جالب !


یه فکر جالب داشت


م یکی از همین سریال ها رو می دیدم چند روز پیش که طنز بود


بحث شده بود  بین یه پسر و دختر که ما آدم ها وقتی یه کار خوب می کنیم به خاطر خودمون...


چون یه حس خوب بهمون می ده


دختر هم میگفت اصلا این جوری نیست من وقتی یه کار خوب انجام می دم 


برای خود طرف مقابلم...


پسر چند تا مثال آورد بعد گفت :


ببین توی همه ی این ها ما خودمون هم کلی خوشحال شدیم.. پس برای خوشحال کردن خودمون


دختر فکر می کنه


بعد فردا زنگ می زنه به پسر ...


(ببین من همین الان یه کار خوبی کردم که اصلا برای خودم نبود )


چی کار کردی؟


رفتم نشستم تو پارک تا یه 


زنبور من رو نیش بزنه


پسر یکم فکر میکنه بعد باحالت طنز می گه زنبور ها که نیش می زنن میمیرن!!!!:)


و این شد یه قسمت طنز داستان!


حالا داشته باشید این داستان رو تا بعد


همین جوری تو حیاط بودیم


که من نزدیک بود خوابم ببره!


پاشدم به بهانه ی آب راه افتادم...


رفتم داخل دنبال آب...


بالای کلمن وایسادم تا دوساعت دستم روی دکمش بود داشتم واسه


همه آب می ریختم تا بالاخره  نوبت خودم شد!


بعد از یه 20 دقیقه برگشتم!


مریم رفتی یخ رو بشکنی آب کنی بخوری؟چرا این قدر دیر اومدی.؟(جمله رو!)


..هیچ چی همین جوری طول کشید...


رفتم توی فکر یاد 2 روز قبل افتادم که جامم به بقیه دادم از خودم بدم اومد


چون همه ی اون کار های خوب یه حس رضایت بهم می داد تازه فهمیدم چقدر درست بود  


واقعا اون کارها رو کردم برای یه حس لذت!!!چه خود خواهی ای!!!


نمی دونم!


دیگه نباید کار خوب کرد؟خود خواهی؟ نمی دونم! شما می دونید؟  


.......................................................................

پی نوشت 1:طولانی شد متنم می دونم ولی خوندنش 12 دقیقه طول می کشه!


پی نوشت 2:نمی دونم شاید بستم این جا رو سال داره شروع می شه...


حوصلم هم سر رفت از این جا!  


پی نوشت 3:راضی نبودم از آپه ...کلا دوست داشتم آپ کنم ....ببخشید اگه خوب نبود!


پی نوشت 4:نمی خوام این بار جمله ی قشنگ بذارم(برای تنوع!)


5:فعلا!:)  

نظرات 51 + ارسال نظر
SAJJAD MLBK پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:43 ب.ظ http://www.MLBK.blogsky.com

سلام... من آپم با دو تا آهنگ... بهم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد